توضیحات:
شد عاشق و پشت پا به دنیا زد و رفت
با رفتنش آتش به دل ما زد و رفت
مثل من و تو سوار امواج نشد
وقتش که رسید، دل به دریا زد و رفت
صد داغ به دل داشت، از آن هیچ نگفت
یک بار از این درد نهان هیچ نگفت
با آنکه زبان زخم این مردم بود
از زخم زبان ناکسان هیچ نگفت
--------------
چون ابراهیم با تبر میرفتی
تا محو شود فتنه و شر میرفتی
مصداق شهید زنده بودی ای مرد
با عشق شهادت به سفر میرفتی
--------------
یک جان زلال و رونش از ایمان داشت
آرام نداشت لحظهای تا جان داد
از راحت خویش بود محروم ولی
دل در گروی راحت محرومان داشت
شاعر: ناصر فیض